چه احساس خوبی به من دست می دهد وقتی صدای تخلیه ماشین لباسشویی را می شنوم. شاعرانه نیست٬ اما عارفانه است. احساس می کنم چیزی از من بیرون می رود که وجودش سنگینم کرده است. احساس می کنم کثافتم را آب و شوینده ها در خود حل کرده و مرا از وظیفه سنگین بدوش کشیدنشان می رهاند. احساس می کنم پلشتی هایم دارد از تار و پود وچودم بیرون کشیده می شود.
و آرزو می کنم کاش پلیدی های روحم را هم دستگاهی یا چیزی ار این نوع بود که بیرون می کشید و در چیزی حل می کرد و از لوله تخلیه اش بیرون می داد.